سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بهار است...

و سبزه تازه بر جای جای ساتروار گسترده است

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک...

زیر آفتابی درخشان و طلایی

بوی نان تازه ...

و هیچ نمی دانستم

آسمان می تواند اینقدر آبی باشد...

من و محسن و شاپور...

اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت

بین سال های 58 تا 63 و حتی قبل از آن

سه پسر بچه...

یک گروه سه نفره و بهار و تابستان های ساتروار

زمین ساتروار را از زیر پا به در کرده ایم

و هیچ نمی دانستیم آینده برایمان چه چیز در چنته دارد...

یکی آرایشگر، و چقدر تحت تاثیر شغلش ...

و شاپور، دکتر دندانساز، از همان موقع برای خودش یک مسیح بود...

نرم و ملایم و مهربان و تاحدودی متفاوت با اطرافیان...

یادش بخیر...

و شاید روزی یک بار دیگر

آتشی برافروزیم

و بخاری دیگری

در دل تابستان

بوی خوش دود...

با صدای شکستن هیزم ها در آتش

و باز ما با هم خواهیم بود

من و محسن و شاپور...

بیا با یکدیگر

تا ابد

روزها و شب های ساتروار را

آن سال ها را

به یاد آوریم...


نظر()

 آغاز...   

مشخصات مدیر وبلاگ

دکتر خسرو محمدی [60]

متخصص رواندرمانی و مشاوره، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه علوم رفتاری
ویرایش

لوگوی دوستان













ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ